مناجات با خداوند کریم
کجا به بندۀ شـرمـنده حرف غـم بزنی کـریم هـسـتی و باید دم از کـرم بزنی گـشودهای درِ رحمت مرا صدا زدهای که جُرم و معصیتم را خودت قلم بزنی اسیر نَفْسم و میخـواهم از تو با یادت بـساط نـفـس و هـوای مرا بـهـم بـزنی تو قادری که ز نورت، به سینهام نقشی به روشـنایی و رنگ سـپـیـدهدم بـزنی «قدم گذار و فرودآ که خانه خانۀ توست» هـنـوز مـنـتـظـرم در دلـم قــدم بـزنـی حصار امن تو ره را به دیگـران بنـدد بـه روی بـام دلِ مـا اگـر عـلـم بـزنـی اگر که پاک کنی از گـنه «وفایی» را شـب تــولــد او را خــدا رقــم بــزنـی |